عرفان عرفان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

عرفان قشنگترین بهانه زیستن

یه اتفاق بد

سلام شیطون بلای مامان  تازگی ها خیلی بلا شدی وشیطون دیشب خونه بابا غفور بودیم که شما با توپ داشتی بازی میکردی که یهو کنار چشمت خورد توی میز وخون اومد وشما هم گریه کردی ومن که حسابی ترسیدم قلبم ریش ریش شد قربونت برم ولی خدا خیلی رحمت کرد خدایا شکرت که مواظب فرشته کوچولوی منم هستی بعدهم که اومدیم خونه بهت پفیلا وبرنجک دادیم تا حواست پرت بشه وکمتر درد احساس کنی الاهی بمیرم عزیزم کاش من به جای تو درد میکشیدم        خدایا فرشته کوچولوم به خودت میسپارم خودت نگهدارش باش ...
22 آبان 1391

دلیل دیر سر زدن

سلام شیرین عسل  امروز اومدم تا دلیل دیر به دیر سر زدنم را توضیح بدم اول به خوبی وخوشی سر شما را با برنامه کودک و کلی اسباب بازی گرم میکنم ومیرم میشینم پای کامپیوتر وبعد از نوشتن کلی خاطره یا غر میزنی که بغلت کنم بشونمت پای کامپیوتر وبا انگشت های کوچولوت میزنی روی کیبرد وهمه مطالب پاک میکنی  یا یهویی میبینم مانیتور خاموش شد که بعد می فهمم که یه موش کوچولو که شدیدا به دکمه کیس و خود کامپیوتر علاقه داره اونا خاموش کرد اینم از عکسها قربون چشمات برم که شیطونی ازش میباره               باهمه این شیطونیهات بازم عزیزی نفس مامان ...
21 آبان 1391

گامهایت استوار

دوشنبه  90.7.10 ساعت 22.30لحظه شگرف زندگی ما وجاری شدن اشک شوق از چشمهای من هنگام برداشتن چند گام مستقل ونوید راه رفتنت پسر نازم   باید مادر باشی باید پدر باشی تا بدانی راه رفتن فرزند هر چند لرزان وناهمگون چه طعمی دارد   خدا را شکر که خداوند بر من منت نهاد تا شکوه راه رفتنت را ببینم عزیزدلم ودر شوق بی اندازه ای برای بزرگتر شدنت به نظاره بنشینم همه زیبایی های زندگی را   هر لحظه که میگذرد خاطره ای از شیرین کاریهای تو در لوح سینه  ما نقش میبندد   خدای مهربان همواره نخستین هایت را خالص وناب به من هدیه کرده است...نخستین لبخندت...نخستین قهقه ات...نخستین غلطیدنت...خندیدنت...چهار دست ...
3 آبان 1391
1